گندالف(2)


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به نظر شما بهترین و هیجان انگیزترین مبارزه در شش گانه جکسون کدام است؟

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 113
بازدید دیروز : 217
بازدید هفته : 400
بازدید ماه : 394
بازدید کل : 71117
تعداد مطالب : 192
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1







:: برچسب‌ها: گندالف سفید روح گندالف برای همیشه سرزمین میانه را ترک نکرد , به عنوان تنها کس از ۵ ایستاری که بر ماموریت خود وفادار ماند، اولورین/گندالف توسط ارو به سرزمین‌های میرا بازگردانده شد و او دوباره همان گندالف شد , به عنوان یگانه مامور والار در سرزمین میانه به او اجازه داده شد که قدرت ذاتی‌اش به عنوان یک مایار را بیش از پیش نمایان و استفاده کند , این قدرت که در او وجود داشت در باقی‌ماندهٔ زندگی‌اش در سرزمین میانه کمتر استفاده شد چرا که ماموریت او کمک به کسانی بود که در برابر سائورون می‌ایستند و نه مقابلهٔ رو در رو , با این‌حال مواقعی که خشم او برافروخته می‌شد خادمان اندکی از سائورون بودند که می‌توانستند در برابر آن تاب بی‌آورند , هنگامی که او لخت بر قلهٔ کوه ایستاده بود گواهیر آمد و او را به لوتلورین برد , او در آنجا ملبس به لباسی جدید شد و گالادریل به او چوب دستی جدید هدیه داد , گندالف بزودی متوجه شد که فرودو و سام گروه را به قصد موردور ترک کردند تا تنها به آنجا سفر کنند , فرودو هم‌اکنون خارج از دسترس و دانش او بود پس به سرعت به جنوب و به سمت جنگل فنگورن سفر کرد جای که سه شکارگر (آراگورن، لگولاس و گیملی) را ملاقات کرد و پیغام گالادریل را به آنها رساند , سپس اوشدوفکس را فراخواند و با آن سه به طرف ادوراس راند , در آنجا آنها جاسوس سارومان، گریمای مارزبان را یافتند که با فریفتن تئودن شاه به عنوان مشاورش او را به فردی ضعیف‌الاراده و سست تبدیل ساخته بود , گندالف به سرعت گریما را عزل کرد و تئودن را به رفتن به غرب و جنگ علیه سارومان تشویق کرد , گندالف در این موقع از روی تیزهوشی متوجه شده بود که جنگ آخر این دوران بزودی سر می‌گیرد , اگر سارومان روهان را تسخیر می‌کرد، گاندور باید تنها علیه دشمن از همه جناح‌ها مواجه می‌شد , با تشویق گندالف، تئودن به سمت غرب و استحکامات گودی هلم حرکت کرد و بلافاصله در آنجا تحت حملهٔ آیزنگارد قرار گرفت , در این حین گندالف در جستجوی ارکنبراند و ارتش وست‌فولد بود، ارتشی که او به سمت گودی هلم رهبری کرد و محاصره آنجا را درهم شکست , در این هنگام انت‌ها (همراه با مری و پی‌پین) علیه سارومان شوریدند و هورن‌ها را علیه اورک‌ها فرستادند و منجر به نابودی کامل اورک‌های سارومان و نابودی تجهیزات و مقر سارومان شدند (برج اورتانک توسط نومه‌نوری‌ها ساخته شده بود لذا هیچ سلاحی بر نابودی آن کارساز نبود و خسارتی ندید) , بعد از جنگ گندالف همراه آراگورن و تئورن و گروهی کوچک به اورتانک رفت , سارومان پیشنهاد گندالف را مبنی بر چشم پوشی از کارهای شریرانه‌اش با شرایط خاص نپذیرفت , گندالف چوبدستی او را شکاند و او را از ریاست جادوگران و شورا عزل کرد , گندالف مراقبانی از انت‌ها را بر اورتانک گذاشت و به تئودن شاه پیشنهاد کرد که بدون فوت وقت به سمت گاندور براند , هماکموم تمام ذهن جادوگر به سمت شرق و جنگ میناس‌تریت معطوف شده بود , محاصرهٔ میناس‌تریت به عنوان پاداش برای کار احمقانهٔ پی‌پین و نگاه کردنش در پلانتیر، گندالف او را با خود به میناس‌تریت، آخرین استحکامات آدمیان آزاد در سرزمین میانه برد , بعد از رسیدن آنها به شهر، گندالف با دنتور دوم کارگذار شهر ملاقات کرد و متوجه شد که او به‌خاطر مرگ پسر بزرگش رو به افسردگی و زوال است , در ظاهر آنها با هم متحد بودند ولی دنتور با گندالف با بی‌اعتمادی و بی‌احترامی برخورد کرد , وقتی فارامیر، پسر کوچک‌تر کارگذار از اوزگیلیات که تحت حملات شدید موردور بود عقب‌نشینی کرد و توسط نزگول‌ها تعقیب می‌شد گندالف سوار بر شدوفکس با نیروی جادویی عظیمی آن‌ها را پس زد , بعداً فارامیر به او گفت که فرودو و سام زنده‌اند و به سمت موردور رفته‌اند , شهر بزودی توسط نیروهای عظیم موردور که توسط ویچ‌کینگ رهبری می‌شد، محاصره شد , تصمیم ضعیف و خودپسندانهٔ دنتور مبنی بر ضدحمله به اوزگیلیات نتیجه‌ای جز زخمی شدن شدید فارامیر توسط تیری زهرآلود نداشت و او طی جنگ در حالت وخیمی در برج میناس‌تریت خوابیده بود , در عوض گندالف مردمان و سربازان شهر را به مقاومت و پایداری تشویق می‌کرد , وجود او در قسمت‌های مختلف شهر ترس و وحشت مردم از اشباح حلقه را خنثی می‌کرد , ولی منجنیق‌های سائورون گلوله‌های آتشین را به داخل شهر پرتاب می‌کردند و بزودی حلقهٔ اول شهر در آتش سوخت , در این حال دنتور تمام عقلش را از دست داد چرا که شهر را در آتش مخرب و پسرش را مرده می‌پنداشت پس رهبری شهر را ترک کرد و زیر دستانش را به فرار دعوت کرد , بعد از آن گندالف رهبری شهر را بر عهده گرفت و هدایت کرد , وقتی که دژکوب بزرگ سائورون، گروند، دروازهٔ شهر را نابود کرد گندالف تنها در ورودی شهر ایستاد , از میان ویرانه‌های دروازه ویچ‌کینگ سوار بر اسبی سیاه نمایان شد و گندالف را به مرگ تهدید کرد , ولی گندالف از جای خود تکان نخورد , او سوار بر شدوفکس قوی‌ترین خادم سائورون را به مبارزه می‌طلبید , اما رویارویی آن دو هیچ‌گاه شکل نگرفت چرا که صبح فرا رسید و اولین شعله‌های خورشید همراه با صدای ژرف تعداد زیادی شیپور روهریم‌ها که بالاخره برای کمک به شهر رسیده بودند همراه شد , با شنیدن صدای شیپورهای سواران روهان ویچ‌کینگ دروازه را ترک کرد , ولی گندالف او را تعقیب نکرد، چرا که پی‌پین اخباری را از برج برای او آورد که دنتور قصد دارد خودکشی کند و خودش و فارامیر را زنده‌زنده همچون شاهان کافر قدیم، بسوزاند , گندالف با عجله برای جلوگیری او رفت تا شاید بتواند فارامیر و نه دنتور را از این دیوانگی رها سازد چرا که دیگر امیدی به دنتور نبود , گندالف در این هنگام دلیل شکست دنتور را یافت چرا که او هنگامی که خود را می‌سوزاند پلانتیری را در دست داشت , او گاهی از آن پلانتیر استفاده می‌کرد تا چیزهایی را فراتر از دید مردم عادی ببیند و در این هنگام اسیر ذهن سائورون شد , اگرچه سائورون نمی‌توانست ذهن او را کاملاً اشغال کند ولی توانست قدرت عظیم موردور و نابودی نزدیک روشنایی را به او تلقین کند و او را به دیوانگی بکشاند و تاریکی از این راه به برج میناس‌تریت راه یافت , برخلاف انتظار، محاصره شهر شکسته شد , ائوین و مری، ویچ‌کینگ را شکست دادند و آخرین ضجحهٔ او را بسیاری شنیدند , صدای او دیگر در آن دوران جهان شنیده نشد , کمی بعد از آن لرد آراگورن با دلیری بی‌انتهایی از طرف جنوب توسط ناوگان دریایی دزدان دریایی که شکست داده بود فرارسید , نیروی مردمان غرب به‌سرعت نیروهای موردور را شکست داد و داخل شهر شد و تمام دشمنان را بی‌درنگ کشت , کارهای و نقشه‌های گندالف همراه با اعمال قهرمانهٔ دیگران که تا آن زمان دیده نشده بود باعث شد که میناس‌تریت از موج اول حملهٔ موردور زنده بیرون آمد , آخرین جنگ جنگ میناس‌تریت تنها یکی از نقشه‌های سائورون برای ویرانی غرب و فرمانروایی بر سرزمین میانه بود , سپاه‌های دیگری به طرف اره‌بور، قلمرو جنگلی شاه تراندویل، لوتلورین و نقاط دیگری از آندوین فرستاده شده بودند , با این حال که سپاهیان عظیمی به آن‌نقاط فرستاده شده بود ولی سائورون بزودی حمله‌ٔ دیگری را به گاندور ترتیب می‌داد , باقی‌ماندهٔ اداین و متحدین آنها در برابر منابع بی‌پایان ارباب تاریکی امید چندانی نداشتند , در میناس‌تریت، گندالف توسط آراگورن، ایمراهیل و ائومر (آخرین فرماندهان غرب) به عنوان رهبر آخرین جنگ پیش رو انتخاب شد , این می‌توانست اوج کوشش‌های گندالف در سرزمین میانه به‌حساب بیایید , با دانستن کامل این موضوع که نابودی و زندگی مردمان آزاد سرزمین میانه تماماً به نتیجهٔ ماموریت فرودو وابسته‌است، او فرماندهان را به رفتن به سمت شمال موردور و مورانون تشویق کرد تا شاید با این کار چشم سائورون به طرف آنها برگردد و فرودو و حلقه را پیدا نکند و از این راه فرصت کوتاهی برای فرودو ایجاد شود , این یک باخت مصیبت‌بار را در مقابل سپاه بی‌شمار موردور به همراه داشت ولی می‌توانست فرودو را در ماموریتش یاری کند و شانسی برای او بخرد , با رهبری گندالف و آراگورن آخرین سپاه غرب از آندوین گذر کرد و به سمت شمال حرکت کرد و به ندرت و برای اعلام وجود و فرستادن تعداد اندکی به امور دیگر، در راه می‌ایستادند , وقتی که سپاه به دروازهٔ سیاه رسید ایستاد و آمادهٔ جنگ شد , هنگامی که آنها سپاهیان را نظم میداند، زبان سائورون خادم پلید سائورون برای مذاکره بیرون آمد , او زره میتریل فرودو و شمشیر آرنور او، استینگ، را به عنوان مدرکی که اسیر شدن فرودو را ثابت می‌کرد نشان داد , و بعد پیشنهاد کرد که سپاه غرب بدون جنگ تسلیم شود , ولی گندالف بی‌واهمه آن وسایل را گرفت و پیشنهادها سائورون را رد کرد , با حیرتی عظیم زبان سائورون به سمت دروازهٔ سیاه بازگشت که آرام آرام باز می‌شد و سپاه عظیم موردور را در پس آن نمایش می‌داد که به سمت اربابان غرب حرکت می‌کردند , تلهٔ سائورون اثر کرد , با این‌حال خود سائورون نیز در تلهٔ گندالف افتاد , فرودو و سام بی‌خبر از همه‌جا بالاخره به کوه هلاکت رسیدند و هنگامی که جنگ آغاز شد فرودو در آستانهٔ شکاف هلاکت ایستاده بود , ولی طمع حلقه بر هدفش چیره شد و آن را به انگشت کرد , نزگول‌ها بی‌درنگ توسط اربابشان به سمت شکاف احظار شدند چرا که او بالاخره در وحشتی عظیم به اشتباه فاحشش پی برده بود و فهمید که دشمن قصد از بین بردن حلقه‌اش را داشته , ولی پیش‌بینی گندالف به واقعیت پیوست و گالوم که همیشه حامل حلقه را تعقیب می‌کرد به فرودو حمله کرد و حلقه را از دست او درآورد اما هنگامی که برای بدست آوردن دوبارهٔ عزیزش خوشحالی می‌کرد سهواً به درون آتش اورودروین افتاد , نابودی حلقه با فوران آتش‌فشان همراه شد و برج باراد-دور و برج‌های نیش از بن نابود شدند , اشباح حلقه همچون ستارگان سوختند و سائورون تا حد سایه‌ای سیاه از نفرت تحلیل رفت و دیگر جهان را تحدید نکرد , با نابودی سائورون نیروهایش همچون حشرات وحشت زده متفرق شدند و مردمان غرب با خشم آنها را از بین می‌بردند , گندالف پیروزی حامل حلقه و نابودی سائورون را اعلام کرد و برای بار سوم بر گواهیر سوار شد تا بدنبال فرودو و سام بگردد که اگر هنوز زنده باشند آنها را از خطر آتش‌فشان نجات دهد , گندالف باور داشت که آنها زنده‌اند پس آنها را در کوهپایهٔ آتشفشان بر روی صخره‌ای یافت , ماموریت بزرگ به پایان رسیده بود , پایان ماموریت فرقه عضوهای باقی‌ماندهٔ یاران در میناس‌تریت دور هم جمع شدند , در مراسم تاج‌گذاری شاه اله‌سار گندالف (به درخواست خود آراگورن) تاج را بر سر او گذاشت و گفت:«اکنون روزگار حکومت شاه رسیده‌است و تا تخت والار پابرجاست این حکومت متبرک باد!» و بدین صورت دوران جدید مردمان سرزمین میانه آغاز شد , بعد از تاج‌گذاری و ازدواج آراگورن با آرون، گندالف شهر را همراه با دیگر یاران به مقصد خانه‌هایشان ترک کرد , برای گندالف این آخرین سفر طولانی‌اش در سرزمین میانه به حساب می‌آمد , او ماموریتش در آردا را با موفقیت به اتمام رسانده بود، سائورون شکست خورده بود , او یک به یک از دوستانش خداحافظی کرد تا اینکه فقط چهار هابیت در کنارش ماندند , در مرز شایر او آنها را ترک گفت تا خودشان مشکلات شایر را که افراد پلیدی کنترل آنجا را بدست گرفته بودند، حل کنند , او دیگر به مسائل سادهٔ جهان اهمیتی نمی‌داد , گندالف پس از ترک هابیت‌ها به جنگل قدیمی رفت تا با تام بامبادیل صحبت کند , اینکه گندالف در دو سال پس از آن چه کرد نامعلوم است , ممکن است که کل آن را به صحبت طولانی‌اش با تام بامبادیل گذرانده باشد , در هر حال در ۲۹ سپتامبر سال ۳۰۲۱ دوران سوم او فرودو را در میت‌لوند ملاقات کرد که آمادهٔ رفتن به آمانتوسط کشتی سفید از راه دریا بود , گندالف ناریا را در انگشت داشت و شدوفکس پشت او ایستاده بود , (احتمالاً آن را نیز با خود برده‌است) ماموریت او به اتمام رسیده بود و اکنون بعد از ۲۰۰۰ سال عازم بازگشت به خانه و وطنش بود , او به گرمی با سام وایز، مری و پی‌پین (که آن دو را از قبل برای همراهی با سام خبر کرده بود) خداحافظی کرد و پس از فرودو، الروند و گالادریل وارد کشتی شد , آن کشتی از دریا گذر کرد و وارد راه مخفی به سمت والینور شد: گندالف دوباره اولورین شد و احتمالاً دوباره در باغ‌های لورین سکونت کرد , اولورین، خردمندترین مایار و تنها ایستاری که بر ماموریت خود وفادار ماند، با موفقیت قلب مردمان آزاد سرزمین میانه را روشن کرد و آنها را در شکست دادن شیطان زمانه‌شان یاری داد , در کل، این پیروزی از برای او بود , شخصیت در ارباب حلقه‌ها گندالف شخصیتی توصیف شده‌است که زود عصبانی شده و در عین‌حال زود می‌خندد , دانش و خرد عمیق او ناشی از صبریست که وی در والینور آموخت و توجه‌اش به تمام موجودات خوب از روی حس ترحمش به ضعفا است , صبر و حس ترحمش بارها و بارها دیده شد و این حس را در مورد دشمنانش داشت , تیزبینان در او قدرت تحت حجاب را مخصوصا در چشمانش می‌دیدند که بسیار عمیق بود , او هم مهربان و هم خشن بود , او دیگران را هنگامی که وقت تنگ بود با لحن تند و بی‌تعارفش شگفت‌زده می‌کرد , گندالف به‌شدت با رفتارهای احمقانه برخورد می‌کرد ولی در مقابل کارهایی که به قصد خوب انجام می‌شد را تشویق و تائید می‌کرد , هابیت‌ها در چشم او چیزی بیش از دیگر ساحران بودند , او معمولاً در فاصلهٔ بین ماموریت‌هایش به شایر می‌رفت , این رفتار ممکن‌است به دلیل طبیعت آنجا که بیشتر در کتاب هابیت توصیف شده‌است باشد , و همچنین ممکن است که به‌دلیل معصومیت آنها و نرسیدن دست نیروهای پلید به آنها تا آن موقع بوده , شاید نحوهٔ زندگی و شکل آن در آنجا او را به یا باغ‌های لورین در والینور می‌انداخت , قدرت و توانایی‌ها در کتاب هابیت، گندالف دانش عظیم خود را در مورد سرزمین‌ها و طبقه‌بندی مختلف قدرت‌های جادویی به نمایش می‌گذارد , او می‌تواند حلقه‌ای از دود درست کند که دور اتاق به چرخش دربیاید , بیلبو آتش‌بازی‌های فوق‌العادهٔ او را همیشه به‌یاد می‌آورد , به طور عمده او در ایجاد نورهای کورکننده و دیگر جادوهایی که به آتش مربوط باشد سررشته دارد و توانست دورف‌ها را از دالان گابلین‌ ها برهاند , او چوب‌های درخت کاج را مشتعل کرد و به سمت دیگر شلیک کرد و آتشی می‌سازد که به آسانی خاموش نمی‌شود , او همچنین می‌توانست با گروه تورین همراه باشد و رفت‌وآمد کند بدون اینکه کسی متوجه وجود او شود , در سه گانه ارباب حلقه‌ها، او دوباره قدرتش در آتش‌بازی را در جشن بیلبو نمایش داد , او همچنین می‌توانست در شرایط باد و طوفان آتش درست کند و نوری قابل تنظیم را در سفرشان از موریا ایجاد کند , درها را به طور جادویی امن و بسته می‌کرد و در پل خزد-دوم را نابود کرد , وقتی که در جنگ‌ها عصبانیت بر او چیره می‌شد به نظر می‌آمد که بزرگ‌تر شده و ظاهری ترسناک برای دشمنانش می‌گرفت , او همچنین با بالروگ جنگید و او را کشت , اگرچه خود نیز در این جنگ کشته شد , بازگشتش به سرزمین میانه به عنوان گندالف سفید با تغییراتی در او همراه بود , او جذبهٔ بیشتری را داشت و دارای بصیرتی عمیق‌تر شده بود اگرچه نتوانست از این قدرت برای ورود به سرزمین موردور و موقعیت فرودو و سام را ببیند , قدرت و توانایی‌هایش به قدری شده بود که چوب‌دستی سارومان با یک دستور که از دهانش خارج شد شکست و آن ساحر خیانت‌کار را از فرقه اخراج کرد , وسایل ویژه همچون همهٔ ساحران، گندالف چوبدستی با خود به همراه داشت , این چوب‌دستی برای ایجاد جادوهایی خاص لازم بود , بیشتر اوقات این چوب‌دستی برای متمرکز کردن جادویش در یک نقطه بکار می‌آمد مثل ایجاد نور ثابت , اینکه این وسیله چقدر در قدرت ساحران تاثیر می‌گذارد نامشخص است ولی گریمای مارزبان تاکید کرده بود که به او اجازه ندهید که چوبدستی‌اش را همراه خود به تالار ادوراس بیاورد چون بدون آن قدرتش محدود خواهد شد , و احتمالاً او این قضیه را از سارومان آموخته بود , وقتی گندالف به سرزمین میانه وارد شد یکی از سه حلقهٔ الفی، ناریا، توسط گیردان کشتی‌ساز به او بخشیده شد و این واضح است که او تا وقتی که در سرزمین میانه بود آن را در دست داشت , در سال ۲۹۴۱ او شمشیری به نام گلامدرینگ را از گنجینه‌های ترولی پیدا کرد و او را تا آخر به همراه خود داشت و در جنگ‌های عادی و همچنین جنگش علیه بالروگ استفاده می‌کرد , او همچنین در سرزمین میانه همراه پیپش شناخته می‌شد که احتمالاً استفاده از آن به او لذتی عظیم می‌داد , ریشه‌یابی نام‌ها اولورین، نامش در والینور و دوران کهن «هنگام جوانی اولورین بودم در غرب که اکنون فراموش شده‌است» این کلمه‌ای کوئنیایی است و به معنای رویا یا بینندهٔ رویا می‌باشد , میتراندیر، نام سینداری او که در گاندور استفاده می‌شد به معنای زائر خاکستری , اینکانوس، نامش در جنوب بود در زبانی و معنی‌ای ناشناس , تارخون، نامش در میان دورف‌ها به معنی مرد چوبدستی یا مرد خاکستری , سوار سفید، نامش هنگامی که بر اسب بزرگش شدوفکس می‌نشست , مرغ طوفان، که بر مبنای این که رسیدنس همیشه در اوقات بدبختی و مشکلات بود به او داده شد , لت‌اسپل، نامی که گریمای مارزبان به او داد به معنای بد خبر , ,
:: بازدید از این مطلب : 216
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : [cb:post_author_name]
ت : [cb:post_create_date]
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com