عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به نظر شما بهترین و هیجان انگیزترین مبارزه در شش گانه جکسون کدام است؟

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 1829
بازدید کل : 72552
تعداد مطالب : 192
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1


Alternative content




:: برچسب‌ها: مرگ: نعمتی که ایلوواتار به فرزندان کوچکتر خود داده است تا به وسیله‌ی آن بتوانند از حصار دنیا رهایی یابند و به ماورای آن سفر کنند , پس از مرگ ، انسان های فانی در سالن های ماندوس جمع شدند و سپس از این دنیا به جایی رفتند که برای همه ، حتی برای والار ناشناخته بود , در حالی که تمام موجودات ، حتی خود والار در حصار این دنیا و سرنوشت آن محدود بودند , این هدیه‌ی ارزشمند ، انسان ها را از این سرنوشت رهایی بخشید و به آنها اجازه داد همانگونه که دوست دارند زندگی کنند , انسان ها که باهوش ترین نژاد ها بودند طبق این نعمت بزرگ ، مرگ را ملاقات کردند , وهنگامی که زمان آن فرا می رسید آنها خودشان با خوشحالی آن را می پذیرفتند , ما نمونه ای از آن را مشاهده می کنیم , برای مثال ، در اولین پادشاهان نومنور و همچنین در آراگورن که در انتهای دوران زندگی خود این هدیه را پذیرفت , اگرچه برای بیشتر انسان ها مرگ توسط مورگوت لکه دار شده بود و آنها به جای در آغوش کشیدن ، آن را با ترس می پذیرفتند , این ترس در آخرین روز های حکومت نومنور به اوج خود رسید , زمانی که عمر طولانی هم برای نومنوری ها کافی نبود , انسان های عاقل تمام تلاش خود را انجام می دادند تا از مرگ فرار کنند , در پایان نیز این ترس منجر به نابودی نومنور شد , هنگامی که آر فارازون به یک نبرد دریایی با سرزمین های فنا ناپذیر پرداخت , زیرا تصور می کرد که آنها رمز زندگی جاودان را در اختیار دارند , ,
:: بازدید از این مطلب : 341
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : [cb:post_author_name]
ت : [cb:post_create_date]


:: برچسب‌ها: یکی از رهبران اورک های موریا بود و جنگ دورف ها و اورک ها که در طی آن ترور یکی از سه پسر داین اول به خاک افتاد را آغاز کرد , آزوگ توسط داین پاآهنین در نبرد آزانول بیزار کشته شد , آزوگ بزرگ، قدرتمند و چابک بود , از ریشه و اصلیت آزوگ اطلاعات کمی موجود است , او فرمانده اورک های موریا و شاید مهمترین اورک مناطق شمالی بود , طول عمر اورکها مشخص نیست اما آنچه در اینجا مشخص است این است که آزوگ توسط سائرون در سال ۲۴۸۰ دوران سوم به موریا فرستاده شد , او همچنین پسری به نام بولگ داشت که پس از او فرمانده اورک ها شد , اولین حضور آزوگ در تاریخ، سال ۲۷۹۰ دوران سوم صورت گرفت , هنگامی که شاه ترور به همراه نار برای ملاقات و احتمالا تاسیس دوباره قلمرو ازدست رفته خزد-دوم شوق داشت و آزوگ در ویرانه های موریا حکمرانی میکرد , ترور توسط آزوگ دستگیر و کشته شد , آزوگ سر ترور را قطع کرد و نام خود را بر پیشانی او حک کرد و آنرا به نار نشان داد و کیسه ای طلا به نار داد و به او گفت که به تمام دورفها اطلاع دهد که آزوگ در موریا حکمرانی میکند , هنگامی که این خبر به تراین وارث ترور رسید، بسیار خشمگین شد و سپاهی گران متشکل از دورف ها را به دنبال انتقام از آزوگ فرستاد , و اینگونه جنگ دورف ها و اورک ها آغاز شد , دورف ها آزوگ را پیدا کردند و نبرد های بسیاری زیر زمین به وقوع پیوست , ۹ سال جنگ که اوج آن در نبرد آزانول بیزار، روبروی دروازه های موریا صورت گرفت , پادشاه تراین و پسرش تورین در این نبرد حضور داشتند , (در این نبرد بود که تورین از تنه درخت بلوطی به عنوان سپر استفاده کرد و از این پس به او تورین سپربلوط می گفتند) , کمی به پایان جنگ مانده بود که خود آزوگ ظاهر شد و با ناین، پسرعموی تراین، جنگید و گردن ناین را شکست , آنگاه، داین، پسر جوان ۳۲ ساله ناین، تن آزوگ را از حمل سرش معاف کرد و اورا به هلاکت رساند , به این ترتیب آن روز جنگ به نفع دورف ها تغییر کرد , دورفها سر آزوگ را بر نیزه کردند و کیسه ی سکه هایی که به نار داده بود را در دهانش قرار دادند , دورف ها فشار بیشتری را به دشمن وارد نکردند چون داین، بلای جان دورین را در طول جنگ دیده بود و به دورف ها هشدار داد که وارد موریا نشوند , قلمرو زیرزمینی آزوگ در شمال، اگرچه به خاطر جنگ رو به نقصان گذاشته بود اما به پسرش بولگ رسید تا آن را ۱۵۰ سال نگه دارد و سرانجام اجلش را در نبرد پنج سپاه ببیند , ,
:: بازدید از این مطلب : 501
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : [cb:post_author_name]
ت : [cb:post_create_date]


:: برچسب‌ها: دو مجسمه بزرگ به شکل ایسیلدور و آناریون حجاری شدند و گذرگاه رودخانه بزرگ آندوین را محافظت میکردند , آنها مرز شمالی قلمرو کهن گوندور را مشخص میکردند , ما دقیقا نمیدانم آرگونات چه زمانی ساخته شد , اما مدارک در دست نشان میدهد در قرن سیزدهم دوران سوم این مجسمه ها ساخته شده اند , احتمالا در زمان سلطنت نارامکیل اول، اما ممکن است این کار به دستور مینالکارِ نایب السلطنه(که بعدها با نام رومنداکیل دوم به تخت نشست) انجام شده باشد , گرچه تاریخ دقیق ساخت آرگونات مشخص نیست اما دلیل آن در تاریخ ثبت شده است , در آن زمان قدرت گوندور تا دره آندوین امتداد داشت اما شمالی ها شروع به استقرار در سرزمین های شمالی و شرقی نن هیتوئل کرده بودند , گوندور برای منزل دادن آنها به مستحکم سازی مرز خود در امین مویل پرداخت , مجسمه هایی در دو طرف رودخانه بزرگ به نشانه هشدار قرار داد , هیچ غریبه ای بدون اجازه نمیتوانست از این مجسمه ها عبور کند مجسمه های بزرگ شبیه پادشاهان موسس گوندور ایسیلدور وآناریون، فرزندان الندیل، ساخته شدند , صورت شاهان عبوث حجاری شده بود و کلاه خودی بر سر داشتند , دست چپ شاهان به نشانه هشدار بلند شده بود و تبری در دست راست خود داشتند , در زمانی که یاران حلقه قایق های خود را از میان مجسمه ها عبور دادند، آنها ۱۸۰۰ سال از رودخانه محافظت کرده بودند، گرچه آب و هوا روی آن ها تاثیر گذاشته بود اما دست نخورده باقی مانده بودند , در آن زمان مرزهای گوندور به جنوب عقب نشینی کرده بود و برای ۵ قرن آنجا دیگر دروازه گوندور به حساب نمی آمد اما با اینحال همچنان عظمت خود را به مسافرانی که از زیر آنها عبور میکردند نشان میداد , جزئیات ساخته شدن آرگونات داده شده از ضمیمه الف در ارباب حلقه ها گرفته شده است , آنجا در مورد رومنداکیل گفته میشود: «او کسی بود که ستونهای آرگونات را در ورودی نن هیتوئل بنا کرد» , رومنداکیل در بین سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۶۶ دوران سوم پادشاه گوندور بود اما از سال ۱۲۴۰ به عنوان نایب السلطنه خدمت میکرد و محتوای این ضمیمه این احتمال را تقویت میکند که ساخته شدن مجسمه ها در دوران قبل از حکومتش انجام شده است , البته در سیلماریلیون چیز دیگری گفته شده است , در بخش دوران سوم و حلقه های قدرت بیان می شود که آرگونات خیلی قبل تر و در دوران دوم ساخته شده است , احتمالا این یک اشتباه است و در اینجا به منبع موثق تر یعنی ارباب حلقه ها تکیه میکنیم , پسوند –ath در سینداری برای معانی بسیاری استفاده شده است , مثلا اوسگیلیات(دژ ستارگان) یا رمیرات(جواهرات به هم پیوسته) , اما در آرگونات به معنی «دو» است و طبق نامه ۳۴۷ تالکین آرگونات به معنی «دو سنگ با شکوه» است , دلیل اینکه چرا مجسمه های آرگونات به تبر مسلح هستند مشخص نیست , سلاح اصلی گوندوری ها شمشیر بوده است , ممکن است این تبرها اشاره به ریشه نومه نوری ایسیلدور و آناریون داشته باشد , گفته می شود نومه نوری ها در ابتدا و در زمان صلح تبر را ترجیح میدادند، همچنین ممکن است اینکار نشانه ای برای نزدیکی با شمالی ها باشد که البته بعید به نظر میرسد ,
:: بازدید از این مطلب : 348
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : [cb:post_author_name]
ت : [cb:post_create_date]


:: برچسب‌ها: اصلیت هابیت ها ناشناخته است , در ابتدا آنها مردمان فراوانی بودند و بیشتر در شمال سرزمین میانه و vales of anduin پیدا می شدند , در اوایل عصر سوم هابیت ها به شمال و غرب سرزمین میانه تغییر مکان دادند و در آخر بیشتر آنها در شایر ساکن شدند , ظهور هابیت ها: هابیت ها از دورف ها کوچکترند و قدرت عجیبی در بدون صدا حرکت کردن دارند , زندگی آنها به طرف آرامش سوق داده شد و بیشتر از هر چیزی از خوردن و نوشیدن لذت می برند(یک هابیت اغلب 6 وعده غدا در یک روز می خورد) , آنها پیوستگی عجیبی در بین اقوام مختلف خود دارند و تنها علم آنها در میان پدران گذشته ی آنها یافت می شود , سه نوع متفاوت از هابیت ها وجود دارد:harfoots_ stoors_fallohides ا-harfoots:آنها در چهره قهوه ای تر کوچکتر و قد کوتاهتر بی ریش و بی مصرف(!) هستند , دستها و پاهای آنها پاک و چابک است و آنها بیشتر نقاط کوهستانی و دامنه ی تپه هارا ترجیح می دهند , اا-stoors:آنها پهن تر هستند و دستها و پاهایشان بزرگتر است و آنها سرزمین های صاف و کنار رودخانه را برای زندگی ترجیح می دهند , ااا-fallohides:آنها در صورت و مو روشن تر هستند قد بلندتر و لاغرتر از باقی , آنها درخت هارا دوست دارند و بیشه زار هارا ترجیح می دهند , نام های دیگر هابیت ها: انسان ها آنها را halfings و در زبان الف ها آنها periannath خوانده می شوند , هابیت ها خود را kuduk می نامند , ,
:: بازدید از این مطلب : 366
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : [cb:post_author_name]
ت : [cb:post_create_date]


:: برچسب‌ها: الف ها اولین بار در cuivienen بیدار شدند , در آبهای awakening در شرق سرزمین میانه , آنها سال ها پیش قبل از بالا آمدن خورشید و ماه برخاستند , والار می دانست که الف ها به زودی توسط جاسوسان melkor پیدا شدند و melkor موجودات خود را برای مراقبت از الف ها فرستاد , او چند الف را دستگیر کرد و آنها را شکنجه نمود و آنها به اورک های اولیه تبدیل شدند , والار پی برد که الف ها وقتی بیدار شدند که orome درحال شکار در سرزمین میانه بوده و صدای آواز خواندن الف ها را شنیده است , او آنها را eldar یعنی مردمان ستاره ها نامید , اما الف ها خود را quendi یعنی کسانی که با صدا صحبت می کنند نامیدند , الف ها فرزندان iluvatar و جاودانه هستند هر چه قدر که زمان می گذشت آنها از سن بالا اذیت و یا به بیماری مبتلا نمی شدند , اما حتی اگر آنها مجبور بودند تا انتهای دنیا زندگی کنند آنها مجبور نبودند در سرزمین میانه بمانند آنها می توانستند خطه راستی را تا انتهای غرب بگیرند و سفر کنند راهی که برای فانیان مسدود بود(در عصر سوم الف ها به طرف غرب هجرت کردند زیرا در بین آنها افسردگی بیشتر و بیشتر شده بود) آنها تشنگی خود را برای عمل از دست دادند چیزی که در ابتدای جهان داشتند و آنها از این که آیا سایرون شکست ناخوردنیست وحشت داشتند , این که الف ها جاودان اند به این معنا نیست که آنها را نمی توان کشت , وقتی که آنها کشته می شوند تنها بدن خود را از دست می دهند و می توانند توسط جسمی تازه به زمین برگرداند , ظهور الف ها: الف ها چشم های بسیار قوی دارند به طوری که هیچ قومی مانند آن را ندارند و همچنین آنها در عواطف و احساسات بسیار بهترند , آنها همه زیبا و دانا هستند , آنها به همه چیز نام دادند حتی هر درخت نام مخصوص خود را دارد و افسانه ها می گویند که در ابتدا الف ها به درختان یاد داده اند که صحبت کنند , موسیقی هنر و علم مفهومی بالاتر از قدرت و ثروت دارد اما هنوز گاهی آنها متکبر و مغرور هستند , بزرگترین ضعف آنها سوگواری برای گذشته است , آنها تغییر را دوست ندارند , ,
:: بازدید از این مطلب : 383
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : [cb:post_author_name]
ت : [cb:post_create_date]


:: برچسب‌ها: «داستان های ناتمام» نام مجموعه ای از داستان های تکمیل نشده است که اجل به «جی , آر , آر , تالکین» مهلت نداد پایانشان را مشخص سازد و سرانجامشان نامشخص ماند , این کتاب حاوی اطلاعات بسیار و اشاره های امیدوار کننده اما ناتمامی درباره تاریخ «سرزمین میانه» است، هم در لابلای داستانها و هم در مقالات و شرح های جذاب آن که به دست «کریستوفر تالکین» پسر تالکین نوشته شده است , داستان های ناتمام سرانجام پس از مرگ تالکین در سال ۱۹۸۰ توسط پسرش به چاپ رسید , این کتاب شامل چهار بخش اصلی است که هر کدام از آن ها چند داستان را در بردارد که دنباله هر کدام از آن ها انبوهی از یادداشت های تکمیلی نویسنده آمده است که خیلی نقاط تاریک را روشن می سازد اما به اقرار خود کریستوفر به دلیل پراکندگی ها متعدد در دست نوشته ها مقداری از خلا های داستان همچنان باقی می ماند و کریستوفر صرفا به گمانه زنی بسنده می کند , بخش اول بخش اول کتاب به «دوران اول» اختصاص دارد , دو داستان در این بخش آمده است , «تور و آمدن او به گوندولین» و «نارن ای هین هورین» , داستان دوم تحت عنوان «فرزندان هورین» در مجلدی جدا به صورت اثری مستقل در سال ۲۰۰۷ به چاپ رسید , داستان اول به زندگی «تور» فرزند «هور» می پردازد , از کودکی او که در میان شرقی ها گذشت تا تقدیر بلندش که از جانب «اولمو» خداوندگار آب ها به سوی شهر پنهان «گوندولین» روان می شود تا شاه «تورگون» را انذار کند , او آنجا شیفته «ایدریل» دختر تورگون می شود و برق دو درخت را در چشمان دختر می بیند , عشق آن ها فراتر از نام و نژاد آن ها می رود و با یکدیگر پیوند زناشویی می بندند , این ازدواج «مایگلین» خواهر زاده پادشاه را خوش نمی آید و به دنبال تنفرش از تور و از آن طرف پیشروی ها و پیروزی های متعدد «مورگوت»، شهر پنهان گوندولین به سمت تقدیر خود گام بر میدارد و ماجراهای اندوه باری را تجربه می کند , از بین این تاریکی هاست که نوری می درخشد و آن تواناترین دریانورد ترانه ها از مهلکه نجات پیدا میکند , داستان تور و آمدن او به گوندولین به فارسی ترجمه و در ایران در ضمیمه کتاب فرزندان هورین توسط نشر روزنه به چاپ رسیده است , ترجمه این بخش را رضا علیزاده مترجم آثار تالکین در ایران انجام داده است , بخش دوم این بخش، روایتگر دوران دوم سرزمین میانه است , و شامل داستان هایی از جمله «وصف جزیره نومه نور»، داستان «آلداریون و ارندیس»، «دودمان الروس: شاهان نومه نور» و «سرگذشت گالادریل و کله بورن و در باب آمروت شاه لورین» است , تمام این داستان ها وقایع دوران دوم و بیشتر حول «نومه نور» است , جزیره ای که به شاهان آدمیان اعطا می شود تا در آن سکونت کنند , آلداریون و ارندیس داستان عشقی است که تبدیل به نفرت می گردد , و پس از آن وقایع مربوط به هر کدام از شاهان بررسی می شود , سرگذشت گالادریل و کله بورن و درباب آمروت شاه لورین تنها داستان در سرزمین میانه است که در این کتاب آمده است , این بخش نیز همانند بخش اول در مجلدی جدا و برای اولین بار در ایران با ترجمه رضا علیزاده مترجم آثار تالکین در ایران توسط نشر روزنه و تحت عنوان «قصه های ناتمام، نومه نور و سرزمین میانه دوران دوم» در سال ۱۳۹۲ به چاپ رسید , بخش سوم در این بخش داستان هایی از دوران سوم که غالبا با جنگ حلقه رابطه دارد می خوانیم , داستان هایی همچون «مصیبت دشت های گلادن»، «گیریون و ائورل و دوستی گوندور و روهان»، داستان «پویش اره بور»، «شکار حلقه» و «جنگ های گدار آیزن» , در داستان اول از افسانه مرگ «ایسیلدور» می خوانیم، داستانی که روایتگر حمله اورک ها به ایسیلدور در «دشت های گلادن» است که طی آن ایسیلدور کشته می شود و حلقه در «آندوین» بزرگ غرق می شود و مدتی طولانی در آنجا پنهان می ماند , سپس از اتحاد «گیریون» و «ائورل» و شکل گیری قلمرو «روهان» و روابط دوستانه آن ها با «گوندور» می خوانیم چیزی که چکیده ای از آن در ضمایم ارباب حلقه ها منتشر شده است , داستان «پویش اره بور» که در دهه ۱۹۵۰ توسط تالکین برای اولین بار به رشته تحریر در آمد قرار بود ابتدا بخشی از کتاب ارباب حلقه ها باشد اما تالکین نظر خود را تغییر داد و صرفا بخش کوتاهی از آن را در ضمایم آورد , دو نسخه متفاوت از داستان موجود است یکی از زبان «فرودو بگینز» است و دیگری که گمان می رود اصل تر باشد روایت «گندالف سپید» است از سفرشان به «اره بور» که برای فرودو بگینز در «میناس تی ریت» پس از تاج گذاری شاه «اله سار» توضیح می دهد , در فصل «شکار حلقه» با جزئیات بیشتری از «شورای الروند» و نیز سرنوشت «گولوم» پس از زندانی شدن در «موردور» آشنا می شویم , و در آخرین بخش تحت عنوان «جنگ های گدر آیزن» با مقطعی از داستان نبرد حلقه آشنا می شویم که کمتر به آن پرداخته شده است , این داستان روایتگر کشته شدن «تئودرد» پسر شاه «تئودن» طی جنگ هایی است که در سواحل رود آیزن قبل از رسیدن گندالف و آراگورن و لگولاس و گیملی به «ادوراس» رخ داد , نبردی که راه را برای تجاوز به «شاخ آواز» هموار کرد , بخش چهارم سه فصل «دروادان»، «ایستاری» و «پلانتیری» محتوای این بخش را تشکیل می دهند , در فصل اول تاریخ نژاد دروادان در دوران اول در «بلریاند» بعنوان عضوی از قوم «هالادین» می آید , طی دوران دوم بخشی در نومه نور ساکن می شوند و بخشی به «آندراست» در غرب گوندور می آیند و نیز در دوران سوم به «روهیریم ها» در نبرد «پله نور» کمک کرده و آن ها را از مسیری امن تر و سریع تر راهنمایی کردند , در ارباب حلقه ها این ماجرا آمده است , در قسمت «ایستاری» با ۵ جادوگری آشنا می شویم که به سرزمین میانه فرستاده شدند , و در قسمت آخر هر آنچه لازم است درباره سنگ های «پلانتیر» بدانیم آمده است , از مشخصات و تعداد آن ها تا نحوه استفاده و بسیاری اطلاعات دیگر , ,
:: بازدید از این مطلب : 411
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : [cb:post_author_name]
ت : [cb:post_create_date]


:: برچسب‌ها: به نقل از گاردین، این سه‌گانه سفری بلند و البته غیرمنتظره برای پیتر جکسون بود، کسی که حدود ۱۰ سال پیش اولین قسمت ارباب حلقه‌ها را ساخت , بازگشت وی با دو فیلم دیگر از سرزمین میانه همراه شد و کمی دیگر سه‌گانه دومش را تکمیل می‌کند , جکسون بعد از ورشکستگیِ «مترو گلدن مایر» و کناره‌گیری «گیرمو دل تورو» فکرش را نمی‌کرد که روزی قرار باشد او به جای «دل تورو» بر صندلی کارگردانی تکیه کند , از همان شروع و با وارد شدن کمپانی «برادران وارنر»، این کمپانی ابتدا تعیین کرد که فیلم از دوگانه به سه‌گانه تبدیل شود , عده‌ای هنوز باور دارند که صرف نظر از کم بودن منبعِ اقتباسی برای هر قسمت؛ جکسون نیاز به یک باز خوانی همه جانبه اطلاعات مهم دنیای تالکین دارد , حال تنها کمتر از پنج ماه به روی پرده رفتن قسمت نهایی از حماسه سرزمین میانه زمان باقی است و کارگردان این شش فیلم بازتاب خود از شش فیلمش را اعلام کرده است: ❝ «با ساخت این فیلم، دیگر کار ما به اتمام می‌رسد، تصور می‌کنم این قسمت؛ بسیار احساساتی خواهد بود و از بیشترین استحکام در میان این سه قسمت برخوردار است، فکر می‌کنم این را بیش‌تر از آن دو دوست دارم , این را واقعاً میگویم، هیجان و سرعت در این قسمت خوب است و این دقیقاً همان چیزی بود که ما برای پایان فیلم در نظر داشتیم و این حس به ما دست داد که در آینده حلقه یگانه دست برده‌ایم , من همیشه می‌دانستم که این مجموعه شش قسمتی خواهد شد , همیشه این احساس را داشتم که یک روز، بعد از مدت‌ها همه این‌ها تمام می‌شود و اگر چیزی از آن در جهان بجا بماند همین شش فیلم خواهد بود و اینکه آیندگان چگونه در مورد آن فکر خواهند کرد؛ در مورد سفری که با «سفری غیرمنتظره» شروع و با «بازگشت پادشاه» پایان یافت , » جدا از شعار وارد شدن به آینده، گوش کردن به حرف‌های پیتر جکسون یک حس خوب و ملموسی به آدم دست می‌دهد که «هابیت: نبرد پنج سپاه» به اندازه کافی پلی مستحکم برای این دره میان «ارباب حلقه‌ها: یاران حلقه» و سه‌گانه هابیت خواهد بود و اینکه آن‌ها به این سری به چشم یک روایتِ ممتد نگاه کرده‌اند نه فیلم‌هایی جداجدا …یک افسانه و حماسه در ۶ قسمت , جکسون تاکید کرد اگرچه بسیاری از دوست داران منتظر این هستند که بوسیله سیلماریلیون سرزمین میانه بیش از این بزرگ‌تر شود، اما به نظر نمی‌رسد که او یا هر کارگردان دیگری در هالیوود به دنبال این باشد که از دنیای تالکین بیش از این بر پرده‌های اکران چیزی بگوید , برادران وارنر تنها حق ساخت ارباب حلقه‌ها و هابیت را خریده اما حق کتاب «سیلماریلیون» همچنان در دستان خانواده تالکین است و با توجه به رابطه بسیار سرد میان هالیوود و بنیاد تالکین، کسانی که عدم سازگاری کار جکسون را با آثار تالکین زشت و تنفر انگیز خوانده‌اند، زمان زیادی لازم است تا بار دیگر شاهد منبعی برای اقتباس از سرزمین میانه بر روی پرده‌های سینما باشیم , جدا از اینکه این سرزمین در آینده برای همیشه بایگانی می‌شود یا نه جکسون (درحالی‌که جکسون با حالت طعنه آمیزی به آن‌هایی اشاره کرد که با وجود زنده بودن شخص، فیلم وی را بازسازی می‌کنند) گفت که او هیجان زده خواهد شد اگر زمانی بشنود که فیلمسازی باور دارد که نتیجه برداشت داستانی جکسون رضایت بخش بوده است , با این همه هابیت همچنان برای برخی از طرفداران ناامید کننده است؛ اندازه کوچک‌تر و نرسیدن به مقامی مانند سه‌گانه لوتر از مهم‌ترین دلایل ناامیدی بعضی طرفداران به شمار می‌رود , امید داریم که جکسون از اینکه نبرد پنج سپاه را فیلم مورد علاقه‌اش در این سه‌گانه می‌داند مبالغه نکرده باشد، البته جکسون هیچ اشاره‌ای به رده فیلم در بین شش قسمتِ این مجموعه نکرد , با این تفاسیر اگر گزارش جکسون در مورد این فیلم صحیح باشد پس با یک فیلم هیجانی-احساسی مواجه خواهیم بود که این امکان پذیر است، چون نیاز است یکبار هم که شده این رکود حاکم بر تماشاگر را در دو قسمت نخست از بین برد , به‌عنوان یک چرخه؛ تماشاگران ارزش بسیاری را در قسمت‌های قبلی خواهند یافت , ,
:: بازدید از این مطلب : 374
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : [cb:post_author_name]
ت : [cb:post_create_date]


:: برچسب‌ها: این بار از الروند میگویم , الروند بزرگ؛ فرزند ائارندیل آن رسولی که به غرب رفت؛ و خودش در دست آن‌ها که سرزمین پدر را ویران کردند و سوزاندند و مادرش را به دریا کشاندند، جا ماند , نه اینکه همچو اسیران بدارندش اما تا همیشه تصویر پدر برای او، درخشیدن ستاره‌ی صبحگاه نقاشی شد… الروند نیم الف زاده شد؛ و بادبان کشیدن ائارندیل، سرنوشت او را نیز طور تازه دیگری رقم زد , فرصتی عجیب بدست آورد که می‌توانست انتخاب کند , اینکه همچو خویشان مادری‌اش، نخست زاده به حساب آید و یا مانند تبار پدرش از آدمیان باشد و در پایان به آن‌ها شبیه شود , پس خواست تا الف باشد , نه اینکه از مرگ می‌گریخت؛ که زیبایی چهره‌ی مادرش را بیشتر دوست می‌داشت؛ و امیدوار به روزی بود که باز به او دست یابد , و از آن به بعد، سال‌های بی شمار زندگی جاویدش آغاز گشت؛ و زنی از نولدور آن الف‌های نجیب برگزید , کلبریان، دختر گالادریل دخت فینارفین؛ اما همسرش آنطور که آرزویش را داشت زمان زیادی با او نماند , اورک‌ها اسیرش کردند و او شکنجه را تحمل نکرد… اما باز الروند تنها نبود , آرون، که ستاره‌ی شامگاهی‌اش می‌گفتند، اندوه او را می‌کاست , آرون یادگار مادرش بود برای الروند , پس از جنگ خشم و در هم شکستن تانگورودریم-کوهستان عظیم مورگوت- بسیاری از الدار به غرب بازگشتند , نزد خویشانشان در اره سئا و والینور؛ اما گروهی پس از آنهمه مرارت‌ها و آسیب دیدن‌های سرزمینشان هنوز هم آن را دوست می‌داشتند؛ و نخواستند تا بلری‌اند را ترک کنند , هنوز امید به بسیاری زیبایی‌ها داشتند , چرا که برای به غرب رفتن همیشه راه باز بود , پس الروند در آغاز قاصدی گیل گالاد را می‌کرد , همان که شاه برین نولدور بود؛ اما پس از چندی ایملادریس را بنا نهاد؛ که مردم در شمال آنرا ریوندل نام داده بودند , ریوندل بعدها پناهگاهی شد برای آنها که از سیاهی روزگار تاریک هراس داشتند , الروند نیم الف، بسیار خردمند بود و بسیاری معرفت‌ها و حکمت‌ها را در نزد خود داشت؛ اما به زودی دریافت که نباید دانسته‌هایش را در اختیار همه بگذارد؛ زیرا با شروع دوران دوم، یک سیاهی نهان رشد می‌کرد که او از جمله کسانی بود که این را حس می‌کرد , همان که او خود را خداوندگار هبه‌ها معرفی کرد کسی نبود جز سائرون , خادم بزرگ مورگوت که می‌خواست برای پیمودن راه هدف شومش الف‌ها را به بند کشد؛ زیرا از توانایی‌های آنان با خبر بود , بسیاری به او گرویدند و از او دانش‌های زیادی آموختند… پس از ساخته شدن حلقه‌ها و پرقدرت از همه آن حلقه‌ی یگانه، ذات پلید سائرون آشکار شد و همه دانستند که او فریبشان داده , پس الف‌ها بر او شوریدند که می‌خواست از طریق حلقه‌ها که نیروی سیاه عظیمی داشتند و البته فاسد بودند، کل مردمان سرزمین میانه را زیر سلطه‌ی خود بگیرد؛ اما کله بریمبور که راز ساخت حلقه‌ها را از وی آموخته بود و البته پس از جد خود –فئانور- خبره‌ترین کس در میان نوع خود بود، سه حلقه از برای الف‌ها ساخت که آلوده‌ی دست سائرون نبودند , ننیا حلقه‌ی آب همراه با آذین الماس در اختیار بانوی طلا بیشه گالادریل که از نجیب زادگان نولدوری بود قرار گرفت و ویلیا حلقه‌ی هوا به دست الروند رسید و آذین صفیر داشت , آن سومی ناریا بود که در پایان دوران سوم معلوم شد که دست چه کسی سپرده شده است و با یاقوتی سرخ تزیین شده بود , در پایان دوران دوم در مقابل دروازه‌ی سیاه موردور جنگی در گرفت که الروند دران حضور داشت , جنگی میان نیروی خصم سائرون و الف‌ها که انسان‌های نومه نوری با آن‌ها متحد شده بودند و این اتحاد بس عظیم و بی سابقه بود و سپاهی بود در زیبایی بی رقیب , الروند در گرماگرم جنگ دید که سائرون الندیل پادشاه آدمیان شمال را زمین زد و خود چطور به دست ایسیلدور وارث الندیل، آسیب دیدان حلقه‌ی بزرگ را دید که همراه انگشت او بر زمین افتاد و ایسیلدور آن را برگرفت , پس به سراغش رفت و وادارش کرد تا حلقه را در آتش اورودروین نابود کند , ایسیلدور اما سرباز زد و آن را به جای خون بهای پدرش الندیل و برادرش آناریون برای خود برداشت , پس الروند دران هنگام پیش بینی کرد که سائرون بار دیگر در طلب حلقه‌اش بر می‌گردد و آن را جستجو خواهد کرد , پس از شکست سپاه سائرون و از بین رفتن کالبدش، سالهای زیادی سرزمین میانه در آرامش زیبا ماند , در دوران سوم، انسان‌ها بسیار بالیدند و الف‌ها آنچنان به حاشیه کشیده شدند که انگار تقدیر می‌خواست تا آن‌ها را به غرب باز گرداند , سرزمین میانه هر روز دست خوش تغییراتی می‌شد که مانند روزگار جوانی‌اش، نبود , دیگر الف‌ها را نمی‌پذیرفت؛ و آن‌ها مجبور به عزیمت بودند یا که بخواهند فراموش کنند و اندک اندک از یادها محو شوند… در دوران سوم بود که بار دیگر سائرون طبق آنچه که الروند از آینده دیده بود، سر بر آورد و باز جنگ‌هایی اتفاق افتاد؛ و ریوندل که الروند، پاسداری‌اش می‌کرد هرگز آلوده‌ی آن سیاهی ها نشد , الروند انگشتر خود را از انگشت بدر آورد تا نکند سائرون بتواند ذهن او را بخواند و الف‌ها را اسیر خود کند , مرد خردمند ریوندل، می‌دانست که در این روزهای تاریک آخرین کشتی‌ها در بندرگاه‌ها، عازم رفتن‌اند و او سرانجام سوار بر یکی از آن‌ها، به سوی غرب، دیار قدسی والار، کوچ خواهد کرد؛ و این اندوهگینش می‌کرد , مرد بزرگی بود و تکیه گاه جمله کسانی که برای دیدن روشنایی دیروز، امید می‌جستند , باید اتحادی هر چند کوچک ایجاد می‌شد , پس الروند تدبیری کرد و تدبیر او بسیار حکیمانه و کارگر افتاد… آن روز در خانه‌ی باشکوه و پر از امنیت الروند بزرگ، کسانی حضور بهم رسانیدند که بهتر از دیگر مردمان سرزمین میانه چاره جوی تباهی‌ها بودند , هر یک به قدر دانش خود، رایی زد و استاد الروند رأی آنان را ارزیابی می‌کرد و با موقعیت آن روزها می‌سنجید , گرچه از همان ابتدای تشکیل شدن انجمن، در نظر او تقدیر خود پایان این رأی جویی را نوشته بود؛ و الروند در آن شورا به زبان تقدیر سخن گفت و عاقبت دیگران نیز پذیرفتند و تعظیمش کردند , سرانجام از شورای الروند، کسانی بیرون آمدند که بعدها لایق گران‌ترین ستایش‌ها شدند…چراکه این روشنایی پیروز شد , همانطور که خود الروند گفته بود آن هنگام که خردمند درماند کمک از دست ناتوان رسید و تاریکی گذشت , با رفتن این تاریکی مهیب، سرزمین میانه نیز مهیای آغاز کردن دوران جدیدی بود , دورانی برای انسان‌ها که بسیار پرتوان گشته بودند و بسیار مقتدرانه می‌توانستند زندگی کنند , الروند برای عزیمت بسیار درنگ کرد , تا آنکه عاقبت آخرین کشتی او را به خود دعوت کرد , الروند سفری بزرگ را در پیش داشت , بدون دخترش آرون؛ زیرا او را طاقت همراهی پدر نبود , نیرویی چنان جوشان و چنان تپنده در وجودش جاری بود که او را وادار به ماندن کرد , پس الروند با آخرین بازمانده‌ی نولدوری و تنی چند از آن‌ها که دست نیرومندشان سیاهی و پلیدی سائرون را پس زد، راه دریا را رفت , آنقدر تنها رفت که هیچ نگاهی رفتن او را دنبال نکرد , الروند در آن لحظات آخرین، لبخندی بر صورت انداخت که گویی هدیه‌ای بود بس ارزشمند برای تمام روزها و سال‌هایی که سرزمین میانه با او آشنایی داشت , و آن روز اندک کسانی توانستند این لبخند را معنا کنند , کشتی چشم، در چشم خورشید دوخته بود که سرانجام از دست ساحل، دست شست… پایان ,
:: بازدید از این مطلب : 437
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : [cb:post_author_name]
ت : [cb:post_create_date]


:: برچسب‌ها: فرزندان هورین یا The Children of Húrin نام کتابی در سبک فانتزی والای حماسی است جزیی از رشته‌افسانه‌ی تالکین و داستان‌های حاشیه‌ای مجموعه‌ی ارباب حلقه‌ها محسوب می‌شود , تالکین نسخه‌ی اولیه‌ی این کتاب را در ۱۹۱۰ میلادی نوشت، اما کتاب تا ۱۹۷۳ تکمیل نشد , فرزند وی، کریستوفر تالکین، دست‌نوشته‌های کتاب را ویراست تا به قالبی روایی مستحکمی بدهد , کتاب سرانجام در سال ۲۰۰۷ میلادی به عنوان اثری مستقل به چاپ رسید , انتشارات هارپر کالینز فرزندان هورین را در ۱۷ آوریل ۲۰۰۷ میلادی در انگلستان و کانادا منتشر کرد , کتاب در همان سال توسط هافتون میفلین در آمریکا منتشر و پخش شد , آلن لی، تصویرگر کارهای فانتزی دیگر تالکین (هابیت و ارباب حلقه‌ها) طرح روی جلد و هشت نقاشی درون کتاب را تهیه کرد , همچینین کریستوفر تالکین مقاله‌ای در شرح چگونگی به وجود آمدن داستان و تطور آن به کتاب ضمیمه کرده‌است , همچنین چند جدول تبارشناسی و نقشه‌ای از بلریاند هم ضمیمه شده‌اند , داستان در دوران اول در سرزمین میانه می‌گذرد و ماجرای هورین تالیون و فرزندان او (تورین تورامبار و نیه‌نور) را باز می‌گوید , درباره نویسنده: جان رونالد روئل تالکین (به انگلیسی: John Ronald Reuel Tolkien) (زاده ۳ ژانویه سال ۱۸۹۲ در بلوم‌فونتین، آفریقای جنوبی - درگذشته ۲ سپتامبر سال ۱۹۷۳ میلادی)، نویسنده و زبان‌شناس بریتانیایی است که کتاب‌های "هابیت" و "ارباب حلقه‌ها" از آثار اوست , او از سال ۱۹۲۵ تا ۱۹۵۹، استاد زبانشناسی تاریخی در دانشگاه آکسفورد بود , تالکین علاوه بر کتاب‌های یاد شده که معروف‌تر و شناخته‌شده‌تر هستند، آثار داستانی دیگری به نام‌های "سیلماریلیون"، "ماجراهای تام بامبادیل" و "می‌رود راه پیوسته تا آن سو" و کتاب دیگری با نام "شهرت پس از مرگ" در مورد موضوعی که آنها را رشته‌افسانه (Legendarium) می‌نامید و در اصل یک اسطوره‌شناسی خیالی برای گذشتهٔ دور زمین است، نوشته‌است , وی علاقهٔ وافری به ساختن زبان‌های علمی یا فراساخته داشت , او شاید تنها کسی باشد که ۱۵ زبان ساخته‌است , با این وجود، توصیهٔ او به کسانی که علاقمند به زبان بین‌المللی هستند، این است که: «از اسپرانتو پشتیبانی کنید» , تالکین در جایی گفته‌است که انگیزه او از نگارش کتاب‌های تخیلی‌اش (مانند ارباب حلقه‌ها) و به وجود آوردن میان زمین (Middle earth) این بوده‌است که زبان‌های فراساختهٔ او در آن صحبت شود , سال ۱۹۷۳ افسانهٔ بزرگ «تالکین» تاریخ جهان با تیراژ ۱۰۰ میلیون نسخه بعد از انجیل با تیراژ شش بیلیون نسخه و پرسش‌ها اثر ماو تسه تانگ با نهصد میلیون نسخه می باشد , ,
:: بازدید از این مطلب : 465
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : [cb:post_author_name]
ت : [cb:post_create_date]



دو هزار و پانصد سال از افتادن حلقه از دست ایسیلدوردر دریاچه می‌گذرد تا اینکه حلقه صاحب جدیدی را به دام خود گرفتار می‌کند.

روزی دو هابیت به نام‌های «ده آگول» و «سمه آگول» در همان دریاچه ماهی گیری می‌کردند. ده آگول قلاب ماهی گیری را درون دریاچه می‌اندازد و متوجه می‌شود که ماهی بزرگی را به دام انداخته، ماهی با تلاش‌هایش برای رهایی، ده آگول را به دریاچه پرت می‌کند. او در زمانی که در اعماق دریاچه دست خود را از قلاب ماهی گیری که هنوز ماهی آن را می‌کشد رها کرد، متوجه حلقه‌ی قدرت که پنهان شده بود گشت. آن را برداشت و از دریاچه بیرون آمد.

سمه آگول به طرفش دوید و زمانی که حلقه را در دست ده آگول مشاهده کرد در تلاش برآمد تا حلقه را از ده آگول تصاحب کند. او ده آگول را خفه می‌کند و می‌کشد.

سمه آگول تنها به خانه بر می‌گردد و متوجه می‌شود زمانی که حلقه را در دست می‌کند، نامرئی می‌شود و خانواده‌اش متوجه حضور او نمی‌شوند. سمه آگول از این رخ داد برای کشف راز های نهان و صد البته برای آزار و اذیت دیگر هابیت ها و مردم و خانواده‌اش استفاده می‌کرد.

او به شخصیت منفوری تبدیل شده بود جوری که حتی در زمان مرئی بودن، مردم به او لگد می‌زدند. مادر بزرگ و بستگانش او را از خانواده اخراج کردند و همین طور مردم از او خواستند که آنجا را ترک کند. به دلیل اینکه سمه آگول همواره غرولند می‌کرد و صدای غل غل از حنجره‌اش شنیده می‌شد به او لقب گالوم دادند.
گالوم حلقه را به غارهایی که در اعماق کوهستان مه آلود بود برد و در آنجا حلقه مانند خوره وجود او را در بر گرفت. حلقه عمری طولانی برای گالوم به ارمغان آورد و به مدت پانصد سال سقوط کرد و در تاریکی غار به انتظار نشست.

گالوم مزه نان را فراموش کرده بود. صدای درختان، نوازش نسیم، نفرت انگیز شد او حتی اسم خود(سمه آگول) را هم به یاد نمی‌آورد.

پانصد سال بعد از اینکه گالوم حلقه را به کوه های مه آلود برد، هابیتی به نام «بیلبو بگینز» از اهالی شایر، در سفری که همراه با دورف‌ها داشت، در غار گالوم گم شد. بیلبو حلقه را پیدا کرد و در جیب خود نهاد اما در کنار دریاچه در دام گالوم افتاد. گالوم برای کشتن وقت، بیلبو را به بازی معما دعوت کرد به این نتیجه که اگر بیلبو برد او را از غار خارج کند و اگر باخت او را بکشد و بخورد و سرانجام بیلبو نه بر حسب دانایی بلکه بر حسب تصادفی بازی را برد و با ایجاد معمایی برای گالوم او را غافلگیر کرد و از دست او فرار کرد.


بیلبو و گالوم در حال بازی معما – اثر آلن لی

گالوم فکر می‌کرد که حلقه را هنوز در اختیار دارد اما بعد از رفتن بیلبو از غار دریافت که بیلبو آن را برداشته. در همین حال فریادی از روی نفرت و ناامیدی پشت بیلبو را لرزاند:

«دزد! دزد! بگینز! همیشه از تو بدم خواهد آمد.»

سائرون درصدد جمع کردن قوا و صد البته یافتن حلقه‌ی قدرت برای تصاحب دنیا درآمد. حلقه به مدت شصت سال ساکت و آرام در اختیار بیلبو قرار گرفت اما با قدرت گرفتن سائرون، حلقه نزد بیلبو به جنب و جوش افتاد حلقه فراخوان اربابش را شنید و آرزو داشت دوباره نزد سائرون برگردد. گالوم به دنبال بیلبو و به اره‌بور(تنها کوه) میرود اما اثری از او نمیابد اما متوجه می‌شود که بیلبو از سرزمینی به نام شایر در غرب کوهستان مه آلود آمده است. گالوم به سمت سیاه بیشه برگشت اما متوجه شد که ناخودآگاه به سمت جنوب می‌رود. سائرون همه نیورهای پلیدی را فراخوانده بود و گالوم نیز که مدتها حلقه را در اختطار داشت به سمت این فراخوان کشیده میشد. پس از سالها او به موردور رسید و گذرگاه مخفی کیریت اونگول را پیدا کرد اما اورک‌های سائرون او را دستگیر می‌کنند و بعد از شکنجه‌ها، گالوم به آنها گفت که حلقه در شایر نزد بیلبو است.

بیلبو با نصیحت‌های گندالف حلقه را برای فرودو(پسر خوانده‌اش) می‌گذارد و شایر را ترک می‌کند. حلقه به فرودو می‌رسد و برای دور نگه داشتن حلقه از دست سائرون آن را به ریوندل می‌برد. الروند فرمانروای ریوندل که از جنگجویان الف بود از پذیرفتن حلقه در ریوندل امتناع می‌کند و در شورایی که تشکیل می‌دهد. یاران حلقه اعلام آمادگی می‌کنند تا حلقه را به درون جهنم سوزان کوه نابودی بیفکنند.

سائرون گالوم را آزاد می‌کند تا به کمک او به حلقه برسد. آراگورن گالوم را در نزدیکی باتلاقهای مرگ دستگیر می‌کند و او را با طناب می‌بندد و با خود به سیاه بیشه میبرد و تراندوئیل قبول می‌کند که او را زندانی کند. گندالف به سیاه بیشه میرود و از گالوم بازجویی می‌کند و از قضیه کشته شدن ده آگول و تعقیب کردن بیلبو و اسیر شدن توسط سائرون با خبر می‌شود. گندالف گالوم را نزد الفها رها می‌کند و میرود. خادمان سائرون که باخبر می‌شوند گالوم توسط الفها زندانی شده در فرصتی مناسب که گالوم بالای یک درخت بلند قرار داشت به الفها حمله می‌کنند و گالوم از دست آنها فرار می‌کند.

گالوم یاران حلقه را از معدن موریا تا زمانی که فرودو و سم در دل کوه‌ها تنها می‌شوند تعقیب می‌کند و آنجا به آنها حمله می‌کند و تلاش می‌کند حلقه را بار دیگر به دست آورد اما دو هابیت سرانجام بر گالوم غالب می‌شوند و او را رام می‌کنند. از این پس گالوم راهنمای آنها تا کوه نابودی می‌شود اما در واقع منتظر فرصتی است حلقه را به دست آورد. ولی همه چیز این گونه نمی‌ماند و روان گالوم به گونه‌ای تغییر می‌کند.

نحوه‌ی رفتار فرودو با گالوم و احساسی که از جانب او به گالوم منتقل می‌شد و حس صمیمیتی که ناخودآگاه میان گالوم و فرودو برقرار شده بود، موجب شده بود که جنگ یا عداوتی میان ذات شرور او با ذات پاک او درگیرد. دوگانگی شخصیت او به گونه ای ضد و نقیضِ هم شوند. این تاثیر از فرودو، روزنه‌ی نفس پاکی و صداقت در وجود گالوم را وسیع‌تر کرده و ذات شرور و خبیث او را از وجودش دورتر می‌کرد به گونه ای که گالوم درک زیبایی‌ها را پیدا کرد و مثلا از زیبایی منظره‌ی حوضچه ممنوعه لذت می‌برد. اما باز هم همه چیز به این گونه نماند و به روال پیشین برگشت.

فارامیر از سرداران گوندور هابیتها را پیدا می‌کند و با خود به هنت آنون می‌برد. گالوم آنها را تعقیب می‌کند و حوضچه ممنوعه را پیدا می‌کند. فرودو او را صدا میزند و وقتی گالوم نزدیک او می‌شود سربازان فارامیر او را دستگیر می‌کنند. گالوم که فکر می‌کند این نقشه زیر سر ارباب یعنی فرودو بوده از او متنفر می‌شود و دوباره با همکاری ذات شرورش تصمیم به قتل دو هابیت و تصاحب حلقه عزیزش می‌گیرد.

او فرودو و سم را از راه پلکان مارپیچ در میناس مورگول راهنمایی می‌کند و وقتی هابیتها در بالای پلکان استراحت می‌کنند وارد غار شلوب می‌شود و به او می‌گوید که گوشت تازه برایش آورده است. او با خود فکر میکند که وقتی شلوب گوشت آنها را خورد می‌تواند حلقه را از میان لباسها و استخوانهای فرودو پیدا کند. هابیتها وارد غار می‌شوند و شلوب به آنها حمله می‌کند. گالوم که قول داده بود به فرودو صدمه نزند این کار را به شلوب واگذار کرد و خودش با سم درگیر شد اما سم قوی تر از چیزی بود که تصور میکرد و مجبور به فرار شد. شلوب گردن فرودو را نیش میزند و او را بیهوش می‌کند تا در زمان مناسب او را بخورد. بعد از رفتن شلوب اورک‌ها که در حال گشت زنی بودند فرودو را پیدا کرده و به برج نگهبانی «کیریت اونگول» می‌برند. سم به دنبال آنها راه افتاده و در فرصت مناسبی وارد برج شد و فرودو را نجات داد و با هم راهی کوه هلاکت می‌شوند. در پایان راه و هنگام رسیدن به کوه هلاکت، گالوم دوباره به آنها حمله می‌کند ولی فرودو فرار کرده و از کوه بالا می‌رود و سم با استینگ او را تهدید می‌کند، گالوم طلب بخشش میکند و سم او را رها می‌کند. گالوم او را تا «سامات نائور» تعقیب می‌کند و ضربه‌ای به پشت سر سم می‌زند. نیروی اهریمنی حلقه برای زنده ماندن فرودو را اغوا می‌کند. فرودو فریب می‌خورد و حلقه را در دست می‌کند و در این لحظه گالوم به جان فرودو می‌افتد. دگر بار جنگی بین فرودو و گالوم در پرتگاه کوه نابودی در می‌گیرد. گالوم انگشت فرودو که حلقه در آن بود را می‌کند و حلقه را از دست فرودو بیرون می‌آورد. اما پس از به دست آوردن حلقه از فرط خوشحالی تعادل خود را از دست می‌دهد و به گودال آتشین سقوط می‌کند.



:: بازدید از این مطلب : 553
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : [cb:post_author_name]
ت : [cb:post_create_date]

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com